anti boy-part19
U kiss stories
من اینجا از u-kiss داستان می نویسم امیداوارم خوشتون بیاد
نگارش در تاريخ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, توسط sara

فروشگا:

به گروه های 3 نفر 3 نفر تقسیم شدیم...

سارا-گلنار-رن...

شکیبا-سارینا-صدف.....

ملینا-کژال-زی زی....

هر گروه از یه طرف رفت و بعد از مدتی گروه ها همدیگرو تو او

فروشگاه عظیم گم کردن...فروشگاه خیلی شلوغ بود به شروع

سال تحصیلی چیزی نمونده بود و همه شوق خرید لوازم تحریر رو

داشتن...تو اون فروشگاه انواع کتاب ها دفتر ها و.... وجود داشت..

گروه سارا:

همین طور بین قفسه ها دور میزدیم و دنبال دفتر با طرحای

فانتزی وباحال بودیم که چشمم به یه دفتر که عکس رو جلدش

یه اسکلت بود افتاد...

سارا:ااااااااااااااا گلی اونجارو دفتر اسکلتی...و با دو خودمو به

اون قفسه رسوندم همشون زمینه سیاه داشتن با اسکلتای

سفید.....

10تا دفتر برداشتیم و تو سبد انداختیم....

رن:اااااوه چه خبره....

گلنار:ااااااااااااااا کلاسوراش چه خوشمله.....من این انگری بردز

رو برمیدارم..

رن :کو منم میخوام...

سارا:ررررررررررررن برا منم بردار....اااااااااااا کلاسور اسکلتی هم

داره....ولی چرا همشون سیاهن...اهه یه تنوع رنگم ندارن و3تا

کلاسور مشکی با طرح اسکلت برداشتم.....

رن:اوووووووووف من به 2تا دیگه کلاسور نیاز دارم.....

تو کلاسورا داشتم برای رن دنبال یه کلاسور باحال میگشتم...

که چشمم به یه کلاسور خورد که روش طرح گیتار برقی بود..

سارا:رررررررررررررررن این چی طوره؟

رن:کو؟ببینم؟ااااااااا چه باحاله همین خوبه منم یکی از اسکلتیارو

برداشتم..3تام کامل شد...

گلنار:هه رن عکس گروهتون رو این کلاسوره هست.....

سارا:اونو برا من بزار تو چرخ...عکسشون باحال افتاده....

گروه شکیبا:

سارینا:اااااااااااااوف یه دفتر پیدا نمیشه روش عکس این پسرا

نباشه....

شکیبا:هه خوبه که من کلاسوره جاستینو گیر اوردم...

صدف:ااااااااااااااااه الهی جاستین بره تو دهن گراز(امین)...

شکیبا:ههههههههوی توهین نکنا......

سارینا:اااااااااااااا بالاخره یه کلاسوره با طرح me to you پیدا شد

(همون خرس طوسیه).....

صدف:این کلاسورش چه بامزه هست عکس انگری بردز داره...

گروه زی زی:

ملینا:کژ دقیقا میشه بگی دنبال چه زرحی هستی..این همه

انگری بردز و راه راه گورخرو...حیواناتو...اجری...

کژال:یافتمش...

ملینا و زی زی:چیو....

کژالکدنبال این بودم...و به کلاسوری که روش برج ایفل بود اشاره

کرد....

زی زی:اخیش بالاخره یافتش...دیگه کم کم داشت میزد به سرم

..............

خریدامون تمومید و رفتیم که حساب کنیم....بعد از حساب کردن

پاکت خریدارو کشون شون تا ون بردیم و همرو تو ون گزاشتیم

و دوباره برگشتیم تو تا یکم بگردیم....

همینطور داشتیم میگشتیم که انگار یه چیزی یادم اومد...

سارا:هی رن اصن چرا من باید مرخصی میگرفتم ما که پروازمون

شبه...!!!!(هه هه خودمم تازه یادم اومد)

رن:به نکته ظریفی اشاره کردی..چرا من مرخصی گرفتم...

سارا:چون از بس خنگی.....اگه یکم بیشتر فکر میکردی نمیمردی

دیلینگ دیلینگ بینگ بنگ...بوم بوم...

سارینا:این صدا موبایل کیه داره خودشو میکشه....

شکیبا:مال منه....

انتی+رن:خو جواب بده..!!!

شکیبا:اخه خیلی سخته دستمو تو جیبم کنم بعد درش بیارم...

زی زی:اااااااااااااااااااااااا جواب بده دیگه...

شکیبا گوشیشو جواب داد بعد از یه ربع که قطع کرد با بهت به

طرف ما برگشت...

سارینا:کیییییییییییییی بود؟

شکیبا:ا..اا..امیر....ع..علی....امیر علی...

انتی:جلل خالق...اون به تو زنگولید؟

شکیبا:اری....اری...

جمعه شب..فرودگاه:

رن:الان چه حسی داری  داری با یه خواننده میری سفر..

سارا:ااااااااااااااااااام...گشنمه.....

رن:زحمت کشیدی.......

ساکارو تحویل داده بودیم ومنتظر بودیم که شماره پروازمون رو

اعلام کنند....برای همین به کافی شاپ فرودگاه رفتیم و 2تکه

چیز کیک(اااااااااای من دلم میخواد)با نسکافه سفارش دادیم....

رن:تو الان به من حسی داری؟

سارا:نه.....

رن:تو چرا اینقدر ضدحالی....

سارا:تو چرا اینقدر حرف میزنی بزا کیکمو بخورم.....

شماره پروازمون رو اعلام کردن وما هم به طرف گیت خروجی

حرکت کردیم و بعد از چک بلیطا اجازه رد شدن دادن.....


نظرات شما عزیزان:

پریسا
ساعت9:59---15 آذر 1391
نه بزرگتره 23 سالشه

پریسا
ساعت9:58---15 آذر 1391
نه از خودم بزرگتره 23 سالشه

اهنگ in your hand kevin

رو شنیدی؟

تو موزیک ویدیوش خیلی کوچولو هست

من هر روز گوش میکنم اهنگش رو بعدش هم میخونمش تو خونه هر دفعه میذارمش داداشم هم مییاد که ببیندش
پاسخ:ااااااااااا خوشا به حالت....حداقل میبره میگردونتت... نه......هه هه این داداش ما همش چسبیده به تین تاپ هروز اهنگشو نو میزاره باهاش میخونه....


پریسا
ساعت15:17---14 آذر 1391
بازم سلام


منم از جاستین بدم مییاد دوست دارم بکشمش


انقدر رن منو اذیت نکن


راستی چرا کوین نیستش ؟


منو داداشم به دلایلی به کوین میگیم عمه


صبح ساعت 7 8 رفتم یکی از اهنگ های کوین ویکی از اهنگ های یوکیس رو گذاشتم با گوشیم بغل گوشش میگم پاشو دیگه یوکیس اومده بیدارت کنه بدبخت رو سرصبح بیدارش که کردام هیچ ول کن نبودم انقدر اذیتش کردام تا اخر دعوامون شد
پاسخ:سلااااااااااااااااااااااااااام هه هه ارهههههههههههههههههههههه به انجمن انتی جاستین خوش اومدی... مننننننننننن؟اذیتش نمیکنم.... کوین هستش... هه هه هه افرین.....راستی داداشت از خودت کوچیک تره؟


شیدا
ساعت23:37---9 آذر 1391
ببینم چرا گناه داریییییپاسخ:هه هه هه من به این بی گناهی

شیدا
ساعت16:32---9 آذر 1391
اخه گناه داره وایییییییییپاسخ:کی گناه دار؟رن؟اصلا من بیشتر گناه دارم...

شیدا
ساعت12:22---9 آذر 1391
اییییی سارا رن اذیت نکنپاسخ:هه هه اگه من رن رو اذیت نکنم پس کیو اذیت کنم....من تهران....

mina
ساعت22:16---8 آذر 1391
چرا انقدر ضدحال میزنی به این رن بدبخت پاسخ:حقشهههههههههههههههههه... اخی گناه داره....

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: